محل تبلیغات شما

آخر شیفت سحر اومد اتاق عمل با حال به ظاهر زار

فشار و پالششو چک کردم  

اوکی بود

رفتیم پانسیون شروع کرد به آه و ناله که قلبم درد میکنه، دستم بیحس شده، حالت تهوع دارم

بچه ها گفتن کاش ببریش اورژانس

با شناختی که ازش داشتم میدونستم  هیستریکه و داره ناز میکنه

اما ته دلم هم یه احتمال کوچولو دادم که شاید خدای نکرده مشکل مهمی باشه

با سمیرا بردیمش اورژانس

کلی همه همکارا احترام گذاشتن و

خدا خیرشون بده

بعدم تو چشمای دکتر یه " تو که خودت کادر درمانی چرا نفهمیدی هیچیش نیس" دیدم و در ادامه گفت چیزیش نیس

اما تو رودرواسیه من و محض خالی نبودن عریضه یه سرم و ب کمپلکس نوشت، با مسکن

داروها رو گرفتیم و برگشتیم

خستگیه اون شبکاری و این لانگ مزخرف و معده ی خالی و مثانه ی پر و ناز کردن دختر خاله جان حساااابی منو عصبی کرده بود

اما سکوت اختیار کرده بودم

تقصیر خاله و شوهرشه که تا دخترشون گفت آخ بردنش بیمارستان به زور سرم زدن واسش

هی اونا ناز کشیدن و اینم نازی تر شد

منم الان واقعا تو شرایطی نیستم که ناز کسی رو بکشم یکی باید ناز خودمو بکشه

ولی خب حسابی ناز ایشونو کشیدم

دو روز  کنیزش بودم به معنای واقعی کلمه

" ندا برام فلان چیز بیار، فلان چیز درست کن دلم هوس کرده، اینو بگیر،اونجا بریم." 

کلافه شدم

کلافه

پ.ن: فقط منتظرم یه بار دیگه بگه میخوام بیام پیشت پانسیون. 

پ.ن: با وجودی که آروم شد و خوابید و میدونم که چیزیش نبودم بازم نگران نگاهش میکنم و تنفسشو بررسی میکنم میترسم اگه بخوام نبضشو بگیرم بیدار بشه خودمو در برابرش مسئول میدونم کاش زودتر بیان دنبالش بره خونشون 

پ.ن: خب اون هسته ی خرما رو بنداز سطل آشغال ! چرا میذاری رو تخت من اه  

پ.ن: دستتو کردی تو دهنت تفی شده بعد میزنی به آستین پالتوی من که دادمش بپوشی؟؟؟ آخه چرااااااا؟؟؟؟

پ.ن: چقدم سرشناس بودمو نمیدونستم همه میشناختنم حتی اونایی که تا حالا باهاشون برخوردی نداشتم  

 

 

افکار بعد از زلزله

فیلم های عاشقانه یا خائنانه؟!

فیلم سیجن ساجستمنت باااای م.ص

ناز ,ن ,تو ,ی ,رو ,یه , پ ن ,فلان چیز ,که تا ,بگیر،اونجا بریم ,کرده، اینو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها